مسعود پزشکیان، رئیسجمهوری جدید ایران در نخستین سفر خارجی خود به عراق از اقلیم کردستان این کشور همسایه نیز دیدار کرد. پاسخ او به زبان کردی در جریان این سفر به سرعت در شبکههای اجتماعی پربیننده شد.
برخی این زبان مشترک را به ابزاری برای نزدیکی بیشتر تهران و اربیل ارزیابی کردند و برخی دیگر از حامیان وی به مهارت زبانی رئیس جمهور خود بالیدند و نسبت به تسهیل در بهبود وضعیت «اقلیتها» ابراز امیدواری کردند.
مسعود پزشکیان که خود را سیاستمداری «آذربایجانی» میداند و از پدری ترکزبان و مادری کرد متولد شده در کارزار انتخاباتی خود وعده توجه ویژه به اقلیتهای قومی و مذهبی را داد. پزشکیان میگوید به ترک و آذربایجانی بودن خود افتخار میکند.
آذربایجانیها اگرچه در اسناد رسمی و مطبوعات ایران «آذری» نامیده می شوند، اما غالبا خود را «ترک» و زبان خود را «ترکی» می نامند. نمایندگان سایر اقوام نیز آذربایجانیهای مقیم ایران را این گونه، یعنی «ترک» می نامند.
اگرچه او اولین سیاستمدار «ترک» ایران نیست که به قدرت رسیده و طی ۴۵ سال گذشته شماری از این خطه وارد عرصه سیاسی در تهران شدهاند، اما نگاه و رویکرد انتخاباتی او این امید را ایجاد کرد که شاید بهبود وضعیت اقلیتهای رسمی ایران بهعنوان یک مطالبه، دستیافتنیتر از گذشته باشد.
مسعود پزشکیان در حالی روانه پاستور شده است که در آستانه دومین سالگشت کشتهشدن مهسا امینی، دختر جوان اهل سقز همچنان وضعیت اقلیتها در ایران، به ویژه زنان نگران کننده است.
پزشکیان که در مهاباد، در حوالی زادگاه مهسا بزرگ شده رسالتی دشوار دارد. منتقدان رئیس جمهور تازه کار ایران میگویند این جراح قلب در یکی از نخستین آزمونهای خود و در چیدن اعضای کابین و مسئولیت دادن به اقلیتها پایینتر از انتظارات ظاهر شد و بخشی از حامیان انتخاباتی خود را از همان ابتدا، مایوس کرد.
علی خامنهای، رهبر فعلی ایران، خود «ترک» است و در دوران ریاست جمهوری او، یک سیاستمدار دیگر ترک نیز در سطح بالای حکومت قرار داشت؛ میرحسین موسوی که نخست وزیری وقت ایران بود. موسوی، نخست وزیر دوران جنگ ایران و عراق، به دلیل اختلافاتش با رئیس جمهوری وقت و رهبر فعلی ایران، نزدیک به پانزده سال است که در حبس خانگی به سر میبرد.
کشور ایران به لحاظ ترکیب جمعیت، سرزمینی چند قومی است. علاوه بر فارسها که زبان رسمی کشور به نام آنهاست، اقوام دیگری از جمله آذریها، کردها، بلوچها، عربها و سایر اقوام در این کشور زندگی میکنند.
در جمهوری اسلامی ایران، اصطلاح اقلیت که در همه جای دنیا به کار میرود، عمدتاً در معنای اقلیت مذهبی به کار برده میشود و به همین دلیل هم سر شماریهای رسمی کشور اطلاعات روشن و دقیقی در مورد ترکیب قومیتی جمعیت ارائه نمیکند و همین واقعیت ملموس، سهم تک تک ملتها در موزاییک قومی ایران را به بحث دائمی تبدیل کرده است.
با این وجود، واقعیتی را نمیتوان انکار کرد و آن این است که قانون اساسی ایران، دستکم در منطقه خاورمیانه و بر روی کاغذ، «یکی از دموکراتیکترین» قوانین به شمار میرود، هرچند اجرای آن طی چهار دهه و اندی که از انقلاب ایران میگذرد با تبعیضهای سیستماتیک زیادی همراه بوده است.
تبعیض سیستماتیک در ایران خصوصا نسبت به اقلیتهایی که در قانون اساسی بهطور شفاف به آنها اشاره نشده، بیشتر و عمیقتر بوده است. با این حال، حتی اقلیتهای شناختهشده مانند زرتشتیان یا یهودیان که بعضا با چالشهایی از جمله برچسب نزدیکی به اسرائیل مواجه بودهاند، زندگی نسبتا آسانی را تجربه نکردهاند. به همین ترتیب، بهاییان و پیروان سایر فرقههای مذهبی نیز با مشکلات مضاعفی روبرو بوده و هستند.
سرکوب اعتراضات اجتماعی و سیاسی در شهرهای اقلیتنشین نیز همواره با شدت و خشونت بیشتری دنبال شده و بازداشتهای دستهجمعی و خودسرانه یکی از ابزارهای حکومت مرکزی برای جلوگیری از گسترش ناآرامیها در این مناطق بوده است.
اگرچه به نظر میرسد میزان این تبعیض برای مسلمانان سنی نسبتا «کمتر» بوده، اما درهم آمیختهشدن قومیت و مذهب باعث شده تا این اقلیتها هم بیشتر به حاشیه رانده شده و از صحنه سیاسی و نظامی کشور طرد شوند. از بلوچها، کردها، عربها و ترکمن شاید بتوان بعنوان نمونههای بارزی از اقلیتهایی نام برد که در ۴۵ سال گذشته از قدرت سیاسی جمهوری اسلامی کنار گذاشته شدهاند. حضور اقلیتها در هیات دولت در ایران نادر بوده و حتی انتصاب آنها به سِمتهایی مانند استاندار نیز همیشه با مخالفتها و بحثهای زیاد همراه بوده است.
واقعیت این است که «فارسها» بیش از نیمی از جمعیت ایران را تشکیل نمیدهند و مابقی نمایندگان اقلیتهای قومی هستند. این را بیانات معروف علی اکبر صالحی، وزیر امورخارجه پیشین ایران مبنی بر تکلم ۴۰ درصد مردم این کشور به زبان ترکی تأیید میکند؛ اظهاراتی که البته در همان زمان هم در محافل داخلی ایران به مذاق برخیها خوش نیامد.
مهدی بازرگان، اولین نخست وزیر کشور پس از انقلاب، میرحسین موسوی که هشت سال در همان سمت بود، علی مشکینی اولین رئیس مجلس خبرگان رهبری و بالاخره علی خامنهای که ابتدا رئیس جمهور کشور و سپس رهبر ایران شد یا حتی سرلشکر محمد باقری، رئیس کنونی ستاد کل نیروهای مسلح ایران را می توان به طور نمونه از آذربایجانیها و ترکهایی نام برد که در نظام جمهوری اسلامی ایران مناصب بالایی داشتند یا دارند.
شاید آذربایجان، بهعنوان بزرگترین منطقه غیرفارسزبان از نظر جمعیتی، و با توجه به حضور سیاستمداران عالیرتبه از این منطقه، باید نگاه ویژه پایتخت را به خود میداشت اما با وجود نقش پررنگ این خطه در سیاست و همینطور اقتصاد و صنعت ایران، اینگونه به نظر نمیرسد که حکومت مرکزی در نوع برخورد با آذریها که پس از فارسیزبانان، بزرگترین گروه قومی«اقلیت» در ایران به شمار میروند، استثنا یا امتیاز خاصی قائل شده باشد.
علیرغم گستردگی جمعیتی و حضور چشمگیر آذریها در حوزههای کلیدی از سیاست و صنعت گرفته تا کشاورزی و فرهنگ و ورزش؛ نگرش به آنها بهعنوان یک اقلیت قومی قوام خود را حفظ کرده است.
واقعیت این است که سیاست عملی دولتمردان جمهوری اسلامی ایران به اقلیتهای قومی و نژادی این کشور همواره با «عینک امنیتی» بوده و آنطور که باید و شاید به سهم «مشروع» خود نرسیدهاند و نسبت به پایتخت از امکانات و تسهیلات رفاهی کمتری بهرهمند بودهاند.
محافل خاصی که به همه امورات کشور نگاه امنیتی دارند سالهاست موانعی بر سر راه آموزش اقلیتها به زبان مادری خود ایجاد میکنند و با این نگاه خود عملا به تحکیم و همبستگی جامعه ایران لطمه می زنند. تصادفی نیست که رئیس جمهوری جدید ایران بر اهمیت تضمین حق آموزش به زبان مادری اقوام غیرفارسزبان که در قانون اساسی کشور مقرر شده است تاکید کرده و وعده تحقق آن را داده است.
حالا و با روی کار آمدن یک رئیسجمهور ترک زبان که از قرارمعلوم «عنایت» رهبر ایران را هم با خود دارد باید دید آیا در عمل وضع اقلیتها تغییری پیدا خواهد کرد و شاهد توجه بیشتر حکومت مرکزی به ترکها و کردها و بلوچها و عربها خواهیم بود؛ یا وعدههای انتخاباتی مسعود پزشکیان همانند وعدههای پیشینیان او و حکومت مرکزی، فقط در حد وعده وعید خواهد ماند و بس.
source